سورنا ستاری
نو شدن به مثابه تکليف
به ديده اعتبار اگر به دست بهار نگاه کنيم و به آوايش گوش بسپاريم ميبينيم و ميشنويم که اين عالم همه در تسبيح خداي لاشريکند و همه آفريدهها مدام ميميرند و زنده ميشود و به يگانگي معبود اقرار ميکنند..
بهار، استاد دانا و فاضل و صبور و مهرباني است که بزرگترين رازهاي عالم را به ما باز ميگويد. بيجهت نبوده که پدران ما اين همه بهار را گرامي ميداشتند و ستايشش ميکردند و به استقبالش ميرفتند. هنوز هم آنها که قرين عادتهاي ملالآور زندگي نشدهاند و با طبيعت قهر نکردهاند از آمدن بهار ذوق ميکنند و به پيشبازش ميروند. اما متاسفانه راه و رسم زندگي مدرن ما را از مادر طبيعت دور کرده و چشممان را بر دگرگونيهاي رازآميز جهان بسته است. براي اينکه کسي ايمان بياورد به خداوند و باور کند که از پس مرگ قيامتي هست و بهشت و جهنمي همين بهار کفايت ميکند. به ديده اعتبار اگر به دست بهار نگاه کنيم و به آوايش گوش بسپاريم ميبينيم و ميشنويم که اين عالم همه در تسبيح خداي لاشريکند و همه آفريدهها مدام ميميرند و زنده ميشود و به يگانگي معبود اقرار ميکنند. با چشم سر هم ميشود ديد که چطور از گردش ايام يکباره خاک مرده، جان دوباره مييابد و چوب خشک، شکوفه ميکند و هوا رو به اعتدال ميرود و سردي و افسردگي سايهشان را از سرمان کم ميکنند و يخهاي مهر و دوستي آب ميشوند و... هرکو نکند فهمي زين کلک خيالانگيز/ نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد... بهار به ما ميآموزد که هيچ وقت براي احيا شدن و سرزنده شدن و نو شدن دير نيست. مردمان از روي دست بهار يادگرفتهاند که بايد تغييري در زندگي و کار و بارشان بدهند و خانههاشان را از هرگونه ناپاکي و تيرگي بزدايند و درهاي خود را به روي «نو»ها و نوآوريها بگشايند. اگر بتوانيم روانمان را به روح طبيعت پيوند زنيم قطعا ما هم ميتوانيم از نو شدن سهم ببريم و در اين شادابي و طراوت بهاري با عالم شريک شويم. بيچاره مردماني که در اين نو شدن نه فقط از ماه و خورشيد که از سنگ و چوب هم عقب ميمانند و از همراهي با آفرينش باز ميمانند و در زندان کهنگيها و تيرگيها جا خوش ميکنند. يک چيز اگر ما از بهار ياد بگيريم همين است که بايد پوست بيندازيم و از پيله کهنگي و عادات ملالآور بيرون بياييم. نوهاي عزيز و دلانگيز درراهند تا کهنههاي دلآزار را بزدايند و روزي نو و روزگاري نو را نويد دهند. بايد که بکوشيم تا از قافله بهاري جا نمانيم و در زمستان تنبلي و رخوت جا خوش نکنيم... اصلا تکليف ما مگر چيزي جز همين نو شدن مدام است؟ نخبگي و دانشمندي نيز ملازم همين نو شدن و بريدن از کهنگيهاست. هيچ دو روزمان نبايد مثل هم باشد که اگر باشد به تعبير امام علي -عليه السلام- مغبون ميشويم و عمر ضايع ميکنيم. بايد از استاد بهار درس بگيريم که مدام از کهنگي دور شويم و به نويي نزديک شويم. استاد بهار به ما ميگويد که دنيا را نوها ميسازند و نوگراها به پيشش ميبرند... قطعا هر نويي يک روز کهنه ميشود مگر آنکه در خلق مدام باشد و با تشبه به طبيعت نوزايي کند و جلوههاي نو از خود بروز بدهد...
عيد و بهار را به شما نوانديشان عزيز تبريک ميگويم و از صميم قلب آرزو ميکنم تا همواره بهاري باشيد و نو شدن را به خود و رفقاي خود تذکر دهيد. عيدتان مبارک.
سورنا ستاری* عاون علمی وفناوری رئیس جمهوری و رئیس بنیاد ملی نخبگان
ارسال به دوستان